جدول جو
جدول جو

معنی تیره روی - جستجوی لغت در جدول جو

تیره روی
الظّلام على
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به عربی
تیره روی
Grimness
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تیره روی
gravité
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تیره روی
重さ
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تیره روی
Schwere
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به آلمانی
تیره روی
важкість
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تیره روی
ciężkość
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به لهستانی
تیره روی
严重
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به چینی
تیره روی
gravidade
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تیره روی
gravità
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تیره روی
gravedad
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تیره روی
zwaarte
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به هلندی
تیره روی
무게
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به کره ای
تیره روی
น้ำหนัก
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به تایلندی
تیره روی
berat
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تیره روی
गंभीरता
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به هندی
تیره روی
מִשְׁקַל
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به عبری
تیره روی
شدت
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به اردو
تیره روی
ভার
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به بنگالی
تیره روی
uzito
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تیره روی
тяжесть
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به روسی
تیره روی
ağırlık
تصویری از تیره روی
تصویر تیره روی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تیره روز
تصویر تیره روز
تیره روزگار، سیه روزگار، سیه روز، بدبخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیره رای
تصویر تیره رای
بدرای، بداندیش، نادرست
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
تیره رخ. تیره چهر. سیه روی. تیره روی:
زحل نحس و تیره روی نگر
کز بر مشتریش مستقر است.
خاقانی.
ز خورشید تا سایه موئی بود
که این روشن، آن تیره روئی بود.
نظامی.
رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
بدرای و ناراست و نادرست. (ناظم الاطباء). تیره مغز. تیره خرد. تاریک اندیشه:
ببردش ورا هوش و دانش خدای
مرا بی خرد یافت آن تیره رای.
فردوسی.
همان جهن و گرسیوز تیره رای
که او برد پای سیاوش ز جای.
فردوسی.
هر کسی چیزی همی گوید ز تیره رای خویش
تا گمان آید که او قسطاس بن لوقاستی.
ناصرخسرو.
از دهر غدرپیشه وفائی نیافتم
وز بخت تیره رای صفائی نیافتم.
خاقانی.
چو خدمت پسندیده آرم بجای
نیندیشم از دشمن تیره رای.
سعدی (بوستان).
گرت برکند خشم روزی ز جای
سراسیمه خوانندت و تیره رای.
سعدی (بوستان).
... عجب داشت سنگین دل تیره رای.
سعدی (بوستان).
دلا همیشه مزن راه زلف دلبندان
چو تیره رای شدی کی گشایدت کاری.
حافظ (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
بدبختی. ادبار. تیره بختی، عیاری و مکاری. (غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به تیره و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
گوی تیره. کنایه از زمین:
بدارنده کاین آتش تیزپوی
دواند همی گرد این تیره گوی
که تا زنده ام هیچ نازارمت
برم رنج و همواره ناز آرامت.
اسدی.
که آویختست اندرین سبز گنبد
مر این تیره گوی درشت و کلان را.
ناصرخسرو.
رجوع به تیره شود
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
بی حیا. بی شرم. (آنندراج). خیره رو:
پرخدویی زشت خویی
خیره رویی خربطی.
سوزنی.
برون تاخت خواهندۀ خیره روی
نکوهیدن آغاز کردش بکوی.
سعدی (بوستان).
صفائی بدست آر ای خیره روی
که ننماید آیینۀ تیره روی.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیره رنگی
تصویر تیره رنگی
سیاهرنگی سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره روز
تصویر تیره روز
سیاه روز بدبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره روزی
تصویر تیره روزی
سیاه روزی بدبختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره روز
تصویر تیره روز
بدبخت
فرهنگ فارسی معین
بداقبال، بدروزگار، سیه روز، شوربخت، مفلوک
متضاد: خوش اقبال، خوش بخت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بدبختی، سیه روزی، تیره بختی، شوربختی، فلاکت، نکبت
متضاد: خوش بختی، نیک بختی
فرهنگ واژه مترادف متضاد